نگاه ویژه به معصومترین کودکان جهان در «رهایم کن»
در این بین اگر غرض حضور این افراد ویژه و خاص باشد، باید دغدغهمندی آن هم در تولیدکنندگان و عوامل اثر وجود داشته باشد تا این نگاه و خط سیر، صرفاً جنبه نمایشی و تزئینی به خود نگیرد. بر همین اساس به تازگی در یکی از مجموعههای شبکه نمایش خانگی این اتفاق که پیشتر سابقه نداشته، رخ داده، جر یانی که باید آن را به فال نیک گرفت.
«رهایم کن» به کارگردانی شهرام شاهحسینی در قالب یک عاشقانه خانوادگی سهمی را هم به جامعه سندروم داون اختصاص داده؛ «راما» کودک مبتلا به این سندروم نقش فرزند حاتم را که شخصیت اصلی قصه است، ایفا میکند، داستان «هاتف» و «حاتم» که دو برادر از یک خانواده سرشناس ساکن سیاهرود هستند. حاتم پسر ارشد خانواده دلداده پرستار بچهاش، «مارال» است. در حالی که هنوز ابهامات زیادی در رابطه با سرنوشت زن سابقش در میان اهالی سیاهرود وجود دارد. مارال میفهمد جان برادرش در خطر است. حاتم در پی کمک به مارال و پیگیری ماجرا متوجه میشود داستان برادر او به برادر کوچک خودش هاتف که چند سالی است به تهران مهاجرت کرده، گره خورده است. با بازگشت هاتف به سیاهرود، دو برادر درگیر موقعیت پیچیده عاشقانهای میشوند که موقعیتهای غریبی را رقم میزند.
در دل این قصه پیچیده و هزارتو، راما حضور جالب توجهی دارد، در اغلب سکانسها همراه مارال است که پرستاری او را به عهده دارد. همراهی و ارتباط این پسربچه با محسن تنابنده که نقش پدر او را ایفا میکند هم جزو مواردی است که خوب از آب درآمده و حس پدر و پسری را آنطور که باید منتقل میکند. اصلا اساس جدایی حاتم از همسر سابقش، بد رفتاری او با این پسر معصوم است. نگاه پدرانه و عاشقانه حاتم به این فرزند واقعا ستودنی است؛ آنچنان که او هم نگاه دیگران و هم نگاه تلخ خانواده را تحمل میکند اما پای این فرزند میماند و عمیقا و قلبا او را دوست دارد. جایی که پدرش از روی دلسوزی به او میگوید این بچه چرا حرف نمیزند و بهتر است او را به مدرسه کودکان مانند خودش بفرستد، فوری واکنش تند نشان میدهد که او با بقیه فرقی ندارد و نباید از او جدا شود.
شاید یکی از دلایل شکلگیری موفق این رابطه به تجارب قبلی تنابنده در کار کردن با این بچهها هم برمیگردد، این بازیگر نشان داده که در این زمینه دغدغهمند است و پیش از رهایم کن هم در مقام کارگردان، نویسنده، بازیگر و… سراغ چنین فضایی رفته بود؛ از «پایتخت» گرفته تا فیلمهایی مثل «قسم»، «گینس» و… . همه این موارد تلاشی است برای عادیسازی حضور افراد مبتلا به سندروم داون در جامعه، تلاشی که میسر نمیشود مگر با درک و همراهی این افراد که جز با نزدیک شدن به آنها و کنار هم بودن به نتیجه نمیرسد.
رامای رهایم کن حالا نزد مخاطب هم عزیز است چرا که در چشم تیم تولید سریال، عزیز و محترم است؛ حاشیهای نیست، برای تعامل طنز از او استفاده نشده و تزئینی هم در قصه حضور ندارد. برای همین مخاطب هم راما را دوست دارد و هم این نگاه محبت آمیز به او را. حضور راما هم البته به این موفقیت کمک کرده، پسربچه ۶ سالهای که با درک موقعیتش در سریال و بازی خوب و درستش سعی میکند به خوبی از پس نقشی که دارد، بربیاید. البته که او این نقش را طوری ایفا میکند که انگار در حال زیستن آن است، زلالی که در ذات شخصیت مبتلایان به سندروم داون وجود دارد و آنها را دوستداشتنیتر میکند. این صداقت باعث شده که راما هم قابل باور باشد و حضورش در هر سکانس نگاه ویژهای به حال و هوای آن اضافه کند.
بالا بردن آگاهی جمعی جامعه برای تعامل صحیح با این گروه از افراد هم از مواردی است که به واسطه چنین اتفاقاتی تا حدی میتواند پیش برنده باشد، جریانی که مثلاً در این سریال در قالب نگرانیهای پرستار راما و دغدغههای پدر او تا حدی مشهود است.
این انعکاس مبتنی بر مهارت و شکل دادن ارتباطی است که باید به صورت اصولی اتفاق بیفتد، تلاشی که لازم است بیش از بیش به آن پرداخته شود تا علاوه بر دخیل کردن این گروه در فعالیتها و رویدادهای معمول جامعه، به دست یافتن درک درستی از آنها توسط مخاطبان این دست آثار هم منجر شود. مسیری که قطعا از دریچه هنر و سینما میتواند بهتر در جامعه جاری و عادی شود.
۵۷۵۷