جهان

ترامپ و نتانیاهو در همه مسائل هم نظر نیستند / سرمایه‌گذاری روی شکاف آمریکا و اسرائیل هوشمندانه است / اسرائیل می‌خواست چشم‌انداز دیپلماسی را نابود کند

خبرآنلاین – شهاب شهسواری – تجاوز نظامی آمریکا علیه ایران در تاریخ یک تیر ماه و حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران، همزمان با جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران، باعث شد این گمانه در میان افکار عمومی و تحلیل‌گران تقویت شود که سیاستی یکپارچه و همسو در قالب یک اتحاد میان آمریکا و اسرائیل برای فروپاشی و نابودی ایران شکل گرفته‌است.

با این حال، مقام‌های جمهوری اسلامی ایران از جمله مسعود پزشکیان، رئیس جمهور و سید عباس عراقچی، وزیر امور خارجه، در اظهارنظرهای علنی خود در هفته‌های اخیر به شکل هدفمند نسبت به فروغلتیدن آمریکا در دام بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و مداخله در جنگ علیه ایران هشدار می‌دهند و آمریکا را به انتخاب گزینه‌ای متفاوت از سیاست‌های جنگ‌طلبانه اسرائیل تشویق می‌کنند.

دیاکو حسینی، کارشناس مسائل آمریکا معتقد است که به رغم قدرت بالای لابی اسرائیل در آمریکا، اختلاف نظرهای میان دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل وجود دارد و بخشی از گروه‌های اثرگذار در سیاست آمریکا، مخالف پیروی کامل واشنگتن از سیاست‌های اسرائیل در قبال ایران، به ویژه ورود به جنگ تمام عیار با ایران هستند.

به اعتقاد دیاکو حسینی، اختلاف سیاست میان بخشی از اطرافیان و پایگاه رای دونالد ترامپ، با جنگ‌طلبی اسرائیل و تلاش تل‌آویو برای تغییر یا فروپاشی نظام سیاسی حاکم بر ایران، باعث می‌شود که فضا برای دیپلماسی و تکیه بر شکاف میان ترامپ و نتانیاهو برای رسیدن به یک توافق دیپلماتیک باز شود.

در ادامه متن کامل گفتگوی «خبرآنلاین» را با دیاکو حسینی، کارشناس مسائل آمریکا مطالعه می‌کنید:

*** گروهی می‌گویند که آمریکا با چراغ سبز و موافقت واشنگتن به ایران حمله کرده‌است و گروهی هم معتقد هستند که همچنان اختلافات گسترده‌ای در مورد نحوه مواجهه با ایران میان بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا وجود دارد. نظر شما در این مورد چیست؟

رابطه آمریکا و اسرائیل، رابطه‌ای بسیار پیچیده است. نخستین اشتباهی که ممکن است در تفسیر این مناسبات رخ می‌دهد، سیاه و سفید یا صفر و صدی دیدن این مناسبات است. هم این تفسیر اشتباه است که این دو طرف کاملا از یکدیگر مستقل هستند و در سیاست‌شان در قبال مسائل منطقه راه کاملا متفاوت دارند، هم این تفسیر که تصور کنیم این دو طرف در واقع یکی هستند و منافع و اهداف‌شان کاملا منطبق بر یکدیگر است و در نظام تصمیم‌گیری یکپارچه عمل می‌کنند.

هر دو تصور افراطی در مورد نوع رابطه اسرائیل و آمریکا نادرست است.

رابطه اسرائیل و آمریکا به این دلیل پیچیده است که فارغ از پیوندهای تاریخی و فرهنگی که ممکن است میان اسرائیل و آمریکا وجود داشته‌باشد، نقش لابی اسرائیل هم به خصوص از دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد تا حد زیادی تعیین‌کننده کیفیت این رابطه بوده‌است.

اسرائیلی‌ها ولو با زحمت، با کمک لابی اسرائیل در آمریکا موفق شده‌اند که آمریکا را به دامن سیاست‌های اسرائیل بکشانند.

به رغم اینکه لابی اسرائیل، قوی‌ترین لابی یک طرف خارجی در سیاست آمریکا محسوب می‌شود، اما تفاوت‌های زیادی بین منافع اسرائیل و آمریکا وجود دارد. در نهایت در بسیاری از بزنگاه‌ها تصمیم‌های آمریکا مغایر با چیزی است که اسرائیلی‌ها می‌پسندند یا ترجیح می‌دهند.

در نظام تصمیم‌گیری آمریکا، همواره کش و قوس میان گروه‌های ذی‌نفع در جریان است. لابی اسرائیل، هر چند یکی از قدرتمندترین، اما فقط یکی از ده‌ها گروه فشار و گروه ذی‌نفع در سیاست آمریکا است. گروه‌های اثرگذار مختلف، چه در خارج دولت، چه در نهادهای دولتی و کنگره آمریکا بر سیاست‌گذاری‌های آمریکا تاثیرگذار هستند.

در کش و قوس‌های داخلی آمریکا عوامل موثر متعددی وجود دارند که می‌توانند بر سرنوشت سیاست‌های آمریکا اثرگذار باشند. برای مثال شخص رئیس جمهور آمریکا، چه ویژگی‌های شخصیتی او، چه ایدئولوژی او و چه سوابق فکری و سیاسی‌اش، به تنهایی یک عامل اثرگذار بسیار مهم در سیاست خارجی آمریکا است.

خلاصه کلام اینکه هر چند اسرائیل قوی‌ترین لابی خارجی را در واشنگتن در اختیار دارد و تاکنون هم موفق شده‌است بسیاری از سیاست‌های آمریکا را منطبق بر خواسته اسرائیل تنظیم کند و حمایت آمریکا را از سیاست‌های آمریکا جلب کند، اما معنایش این نیست که قدرت لابی اسرائیل در واشنگتن مطلق و چالش‌ناپذیر است.

ترامپ و نتانیاهو در همه مسائل هم نظر نیستند / سرمایه‌گذاری روی شکاف آمریکا و اسرائیل هوشمندانه است / اسرائیل می‌خواست چشم‌انداز دیپلماسی را نابود کند

*** در مورد خاص اقدام نظامی علیه ایران تا چه اندازه میان ساختار سیاست‌گذاری در آمریکا و اسرائیل همسویی وجود دارد؟

درون ساختار آمریکا همواره چند نگاه متفاوت و گاه متناقض در مورد مواجهه با مساله ایران وجود داشته‌است. یک نگاه این است که استفاده از نیروی نظامی برای حل مساله هسته‌ای، موشکی و سیاست‌های منطقه‌ای ایران جواب نمی‌دهد و دیپلماسی راهکار بهینه‌تر و مقرون به صرفه‌تری است.

از زمان دولت جورج دبلیو. بوش در سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ که پرونده هسته‌ای ایران در مرکز توجه قرار گرفت، این تنش‌ها حتی درون حزب جمهوری‌خواه بین دیدگاه حامی دیپلماسی و دیدگاه مخالف آن وجود داشت.

دیدگاه مقابل که نومحافظه‌کاران واشنگتن اصلی‌ترین حامیان آن هستند، این است که راهکار نظامی در مقابل ایران بیشتر و بهتر جواب می‌دهد. در این میان هم اختلاف نظرهایی وجود دارد و برخی حامی عملیات نظامی محدود برای از بین بردن تاسیسات هسته‌ای ایران بودند و عده‌ای دیگر هم حامی جنگ تمام عیار برای تغییر رژیم در ایران.

در اسرائیل این اختلاف نظر وجود ندارد. در دو دهه اخیر حاکمیت رژیم اسرائیل روز به روز بیشتر به طیف راست افراطی متمایل شده‌است. در حال حاضر اتفاق نظر و اجماع در اسرائیل این است که بهترین راهکار برای اسرائیل، تغییر رژیم یا فروپاشی نظام در ایران با هر ابزاری، از جمله اقدام نظامی است.

هدف اسرائیل مبنی بر فروپاشی نظام در ایران و رساندن ایران به آشوب و هرج و مرج، دیدگاهی نیست که در آمریکا کاملا پذیرفته‌باشد. در واقع اقلیت کوچکی از گروه‌های اثرگذار و سیاستمداران آمریکایی هستند که با فروپاشی ایران موافق باشند. همینجاست که شاهد اختلاف نظر میان اسرائیل و آمریکا برجسته می‌شود.

نهایتا گاهی منافع و اهداف اسرائیل و آمریکا به لحاظ فنی و تاکتیکی همراستا می‌شود و میان سیاست‌های آمریکا و اسرائیل همپوشانی ایجاد می‌شد.

در سیاست‌هایی که همپوشانی میان اهداف، سیاست‌ها و انگیزه‌های دو طرف وجود دارد، اینکه اسرائیل بتواند آمریکا را با اقدام‌های خود همسو کند بیشتر است. یکی از محل‌ها همپوشانی میان تل‌آویو و واشنگتن پرونده هسته‌ای ایران بود.

ولی موارد دیگری هم وجود دارد که همسویی و همپوشانی در اهداف و انگیزه‌های دو طرف وجود ندارد و این موارد کار برای لابی اسرائیل بسیار سخت می‌شود. مثلا در مورد تغییر رژیم یا فروپاشی رژیم در ایران، همپوشانی کاملی میان اهداف و انگیزه‌های اسرائیل با بخش بزرگی از سیاست‌گذاران آمریکایی وجود ندارد.

در نتیجه یکی از مسوولیت‌های مهم برای سیاستگذاران جمهوری اسلامی ایران این است که ارزیابی کنند که در چه سیاست‌هایی میان اسرائیل و آمریکا شکاف و اختلاف نظر وجود دارد و روی این شکاف‌ها سرمایه‌گذاری کند و به عنوان یک فرصت برای پیشبرد دیپلماسی استفاده کند.

*** بعد از اقدام نظامی آمریکا در حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران، شاهد دو دستگی در پایگاه رای دونالد ترامپ و جمهوری‌خواهان آمریکایی هستیم و بخشی از حامیان همیشگی ترامپ از نفوذ نتانیاهو بر تصمیم‌گیری‌های دولت آمریکا انتقاد می‌کنند. فکر می‌کنید این انتقادها تا چه اندازه بر عملکرد لابی اسرائیل و اثرگذاری اسرائیل بر سیاست‌گذاری‌های واشنگتن موثر باشد؟

در میان حامیان و رای‌دهندگان به دونالد ترامپ جریانی به نام جریان «بازگشت عظمت آمریکا (MAGA)» وجود دارد که با جریان سنتی حزب جمهوری‌خواه و همچنین نئوکان‌ها یا نومحافظه‌کاران کاملا متفاوت است.

جریان حامی شعار «بازگشت عظمت آمریکا» روایت تازه و متفاوتی از اهداف و سیاست‌های بین‌المللی آمریکا ارائه می‌دهد.

در حال حاضر در دولت ترامپ دو دسته از مقام‌های اثرگذار وجود دارند.

یک دسته حامی شعار «بازگشت عظمت آمریکا (MAGA)» هستند که عمدتا افرادی ضد جنگ هستند، به سیاست‌های انزواگرایانه تمایل دارند و به سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی بی‌اعتماد هستند. در چارچوب نگاه این دسته از حامیان ترامپ، یک‌جانبه‌گرایی آمریکا مادامی که جنبه نظامی و مداخلات طولانی مدت نظامی در درگیری‌های خارجی پیدا نکند، مورد قبول است. این دیدگاه حامی تقدم و اولویت آمریکا در هر سیاستی است و حاضر به پذیرش اولویت دادن به سیاست‌های کشورها و طرف‌های خارجی نیستند.

دسته دیگر در دولت ترامپ محافظه‌کاران سنتی آمریکا و نزدیکان به جریان نومحافظه‌کار آمریکایی هستند که از نظامی‌گری حمایت می‌کنند. این دسته هم مانند دسته نخست به سازمان‌های بین‌المللی بی‌اعتقادند، اما به انزواگرایی اعتقاد ندارد و معتقدند که آمریکا همچنان به عنوان ابرقدرت جهانی می‌تواند هژمونی و سلطه بین‌المللی خود را احیا کند.

درون دولت ترامپ کشمکش دائمی میان این دو دسته وجود دارد. افرادی مانند مارکو روبیو، وزیر خارجه و سرپرست فعلی شورای امنیت ملی را می‌توان در دسته دوم طبقه‌بندی کرد و جی. دی. ونس، معاون رئیس جمهور آمریکا در دسته نخست و حامیان شعار «بازگشت عظمت آمریکا» جا می‌گیرد.

اینکه کدام یک از این دو دسته بتوانند رئیس جمهور آمریکا را به انتخاب سیاست‌های ترجیحی خودشان قانع کنند، یک تقلا و کشاکش دائمی است. اینگونه نیست که مارکو روبیو و محافظه‌کاران سنتی دست بالا را داشته‌باشند و جاهایی ممکن است جی. دی. ونس و رای‌دهندگان جریان موسوم به MAGA بتوانند رئیس جمهور را قانع به اجرای سیاست‌هایی بکنند.

با توجه به این صورت‌بندی شاید بتوان گفت اسرائیل برای متقاعد کردن رئیس جمهور آمریکا با هدف کشاندن واشنگتن به سمت دخالت در منازعه‌های اسرائیل در منطقه، روی نومحافظه‌کاران بیشتر حساب می‌کند تا حامیان شعار MAGA.

در مورد حمله به ایران به نظر می‌رسد اسرائیل موفق شد از طریق برخی از سیاستمداران ارشد، از جمله مارکو روبیو، وزیر خارجه، نهایتا ترامپ را متقاعد کند که به تجاوز اسرائیل علیه ایران چراغ سبز نشان دهد و حتی مستقیما علیه ایران اقدام نظامی انجام دهد.

اما دقیقا در پایان درگیری، زمانی که ترامپ فشار به اسرائیل برای پذیرش آتش‌بس را افزایش داد، زمانی بود که طرفداران جنبش MAGA دست بالا را گرفتند و در نهایت بی‌میلی آنها به مداخله در جنگ‌های طولانی، باعث شد که دونالد ترامپ از استمرار جنگ صرف نظر کند و به نتایج جنگ تا آن نقطه قناعت کند.

تصور من این است که در ادامه کار هم این کشاکش بین دو دسته اصلی دولت ترامپ استمرار خواهد یافت و بسته به اینکه این دو دسته بتوانند تا چه اندازه تاثیر بیشتری روی تصمیم‌گیری‌های رئیس جمهور آمریکا داشته‌باشند، می‌تواند سرنوشت آینده روابط آمریکا را با اسرائیل تعیین کند.

*** اخیرا در اظهارات مقام‌های ارشد جمهوری اسلامی ایران، از جمله مصاحبه رئیس جمهور ایران با تاکر کارلسون مجری آمریکایی و یادداشت سید عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، در روزنامه فایننشیال تایمز، شاهد بودیم که مقام‌های ایرانی بیش از پیش بر اختلاف منافع میان نتانیاهو و ترامپ تاکید می‌کنند. مقام‌های ایرانی در پیام‌های خودشان به آمریکایی‌ها تاکید می‌کنند که نتانیاهو در صدد به دام انداختن دونالد ترامپ و کشاندن پای آمریکا به جنگ‌های طولانی‌مدت است. فکر می‌کنید این سیاست ایران تا چه اندازه بتواند موفق باشد؟

انتخاب این سیاست از هوشمندی سیاست خارجی ایران بود که دچار احساسات نشد و در زمین اسرائیل بازی نکرد.

طرح اسرائیل با این مختصات چیده شده‌بود که با وقوع تجاوز اسرائیل به ایران و مشارکت آمریکا در این جنگ، احساسات ضدآمریکایی در حکومت ایران تشدید خواهد شد و عملا راه دیپلماسی را برای مدت نامحدودی خواهدبست.

با هوشمندی مجموعه سیاست‌گذاری نظام، به ویژه با نظر وزارت امور خارجه، این هدف محقق نشد. همین موضوع باعث ناامیدی اسرائیلی‌ها شده‌است.

ضمن اینکه باید توجه کنیم که لابی اسرائیل در ساختار سیاستگذاری آمریکا بسیار بسیار قدرتمند است و در غالب مواقع موفق شده‌است که آمریکا را به درون منظومه فکری اسرائیل در رابطه با ایران بکشاند، اما مواردی هم در سال‌های گذشته داریم که اسرائیل در این رویکرد شکست خورده‌است، از جمله در برجام.

اسرائیلی‌ها با توافق برجام موافق نبودند و تمام تلاش‌شان را کردند که این توافق به سرانجام نرسد و بعد از تحقق آن نیز تمام تلاش خود را به کار گرفتند که آن را از بین ببرند. درست است نتوانستند جلوی انعقاد برجام را بگیرند، اما نهایتا موفق شدند، رئیس جمهور آمریکا را متقاعد کنند که برجام را نابود کند.

دستگاه سیاست خارجی ایران هوشمندانه تشخیص داده‌است که به رغم قدرت لابی اسرائیل در آمریکا، هنوز جایی برای تنفس وجود دارد و هنوز راه‌هایی وجود دارد که جلوی افتادن امریکا در دام اسرائیل را گرفت.

باید توجه کرد که دونالد ترامپ یک فرد ایدئولوژیک نیست و از نظر خاستگاه حزبی و جناحی، متعلق به جریان طرفدار اسرائیل نیست و منافع اسرائیل از جمله اولویت‌های شخصی او نیست.

این موضوع به اضافه اینکه طیف بزرگی از رای‌دهندگان به ترامپ و اطرافیان او در دولت مخالف ورود آمریکا به جنگ‌های طولانی و مداخلات خارجی هستند و از حمایت بی‌چون و چرا از اسرائیل پشتیبانی نمی‌کنند، به وزارت امور خارجه و رئیس جمهور کمک کرده‌است که هوشمندانه عمل کنند و تلاش کنند بر روی شکاف میان دیدگاه‌های ترامپ و نتانیاهو سرمایه‌گذاری کنند.

آمادگی ایران برای مذاکره تحت هر شرایطی، دقیقا همان چیزی بود که اسرائیل تلاش کرد با این جنگ از بین ببرد. این انتخاب هوشمندانه است که بتواند از رسیدن اسرائیل به این هدف جلوگیری کند و همچنان بر آمادگی ایران برای مذاکره و ترسیم افقی برای مصالحه و توافق با غرب که منافع ایران و آمریکا را تامین کند، پافشاری کند.

۴۲/۴۲

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا