تصویر پلیس در سریالهای جدید ایرانی مانند گذشته جذاب نیست

به گزارش خبرآنلاین روزنامه ایران نوشت: اهمیت این سریالها از چند جهت قابل تأمل است.
اول آنکه پلیسی بودن روایت، بهطور طبیعی تعلیق، کنجکاوی و کشمکش اخلاقی تولید میکند و همین ویژگی ذاتی، آنها را برای مخاطب جهانی جذاب میسازد. مخاطب با دنبالکردن مسیر حل پرونده، از کشف سرنخ تا مواجهه با حقیقت، درگیر نوعی مشارکت ذهنی میشود؛ مشارکتی که او را فعال نگه میدارد و تجربه تماشای سریال را فراتر از سرگرمی صرف قرار میدهد.اما اهمیت واقعی سریالهای پلیسی زمانی آشکار میشود که تولیدکنندگان آنها به تصویر دقیق، مسئولانه و چندلایه از ساختارهای قضایی و پلیسی نزدیک شوند. سریال پلیسی که درست ساختهشده نه در دام رمانتیزهکردن خشونت میافتد و نه پلیس را چهرهای بینقص نشان میدهد.
این آثار با روایت پروندهها از زاویههای مختلف از قربانی تا مأمور، از سیستم قضایی تا بستر اجتماعی جرم به مخاطب درک پیچیدهتری از عدالت میدهند. نتیجه، ارتقای سواد رسانهای و درک عمومی از سازوکار قانون و مسئولیت نهادهای امنیتی است.
در سطح جهانی، پژوهشها نشان دادهاند که سریالهای پلیسی خوب میتوانند در اعتماد عمومی نسبت به نهاد عدالت اثر مثبت بگذارند؛ البته مشروط بر آنکه روایتها صادقانه و مبتنی بر واقعیت باشند. به همین دلیل است که بسیاری از کشورها برای تولید این نوع سریالها با متخصصان جرمشناسی، وکلا و افسران باتجربه مشورت میکنند. هر چه دقت در جزئیات بیشتر باشد، اثرگذاری فرهنگی بیشتر میشود و مخاطب با جهانی باورپذیرتر مواجه خواهد شد.
در سالهای دور از سرنخ و مزد ترس تا خواب و بیدار و هوش سیاه، از کارآگاه علوی تا شلیک نهایی که همه متعلق به بیش از دو دهه پیش و محصول رسانه ملی هستند، وجوه متفاوتی از پلیس و پروندههای پلیسی را برای مخاطب سریالبین ایرانی به نمایش گذاشتند. در سالهای اخیر تلویزیون از رویکرد قبلی خود فاصله گرفته و دیگر چندان خبری از سریالهای پلیسی جذاب و مخاطب نگهدار روی آنتن نیست.
حتی سریالی که اخیراً با نام الگوریتم (بیژن میرباقری) از تلویزیون پخش شده باز هم به دلیل عدم انطباق کامل با الگوهای متداول سریالهای ژانر پلیسی و تلاش بینتیجه برای متفاوت نمایی، بدون چهرههای جذاب برای تماشاگران باز هم از توفیق در جذب مخاطب بازماند اما ماجرا در شبکه نمایش خانگی اندکی متفاوت است.
افعی تهران، گناه فرشته، زخم کاری، پوست شیر، سقوط، شغال، ازازیل، شریک جرم، سرگیجه و قلب یخی، بازنده و در این اواخر محکوم، همگی از محصولات سالهای دور و نزدیک شبکه نمایش خانگی، هریک به طریقی و تا حدی با مباحث پلیسی و کارآگاهی پیوند خوردهاند. گاه مانند افعی تهران قهرمان اصلی یک افسر آگاهی است و گاه مانند شریک جرم یک وکیل جای مأموران پلیس به دنبال حقیقت قدم برمیدارد. عمده این مجموعههای نمایشی فصل مشترکی به نام ویترین دارند و تقریباً هیچکدام بدون بهرهمندی از حضور و ایفای نقش بازیگران شناخته شده و ستارههای سینما ساخته نشدهاند. اگرچه این مسأله به خودی خود تضمینی بر کیفیت ساخت و جذب مخاطبان نیست اما دست کم جزو اصول ساخت سریالهای موفق پلیسی است.
از آن دسته سریالهای پلیسی که بهعنوان سریالهای کاملاً پلیسی موفق شبکه نمایش خانگی بیشتر در ذهن مخاطبان باقی ماندهاند میتوان از بازنده، پوست شیر، گناه فرشته و محکوم نام برد. در هر چهار مجموعه مورد اشاره یک مأمور پلیس از قضای روزگار با پیشینهای دردناک یا خلأ مشخصی در مباحث عاطفی خانوادگی خود درگیر حل یک پرونده بخصوص شده و تا حد زیادی برای بازنمایی چهره خاکستری یک مأمور کنجکاو و پیگیر تلاش و ممارست به خرج داده شده است.
در محکوم ادیب (پژمان جمشیدی) نقش افسر آگاهی را بازی میکند که هم به مادر محکوم پرونده زیر دستش علاقه دارد و هم پیگیر حل گرههای پرونده است. در پوست شیر محب مشکات (شهاب حسینی) که فرزند خود را در جنایتی در گذشته از دست داده درگیر حل پرونده ربایش یک دختر جوان است. در گناه فرشته حامد تهرانی (باز هم شهاب حسینی)، البته اینجا در نقش یک وکیل پیگیر تبرئه موکل خود از اتهام قتل است و البته با او کارش به عشق و عاشقی میکشد.
در بازنده هم حامد کیانی (علیرضا کمالی) یک مأمور آگاهی است که در پی یک تصادف که خودش را در آن مقصر میداند فرزندش را از دست داده و همسرش از او جدا شده. او در این غم و تنهایی درگیر حل ماجرای یک آدمربایی و چند قتل مرتبط با آن میشود.الگوهای کم و بیش تکرار شونده سکوهای مختلف شبکه نمایش خانگی در ساخت سریالهای پلیسی جنایی آن هم بدون خلاقیت خاص در طراحی داستان و نیز کارگردانیهای متوسط، باز هم به خاطر رعایت نسبی کلیشهها و حضور ستارهها موفقتر از تلویزیون عمل کردهاند؛ با این حال با نگاه به آن سوی آبها و تماشای سریالهای موفق پلیسی خارجی نمیتوان نمره قابل قبولی به آثار دهههای اخیر ایرانی داد. به طور قطع تکرار برخی سریالهای پلیسی دهه هفتاد و هشتاد همچون سرنخ (زنده یاد کیومرث پوراحمد) هنوز هم میتواند مخاطب بیشتری نسبت به همه آثار سالهای اخیر جذب کند.
23302
